تو روح آرام تمام لحظه هایم باش...
تو روح آرام تمام لحظه هایم باش...
شاید قراری گیرد این دریای طوفانی
***
تو در غزلهایم ولی پیوسته می مانی
همواره با من یک صدا آواز می خوانی
من راحتم ، آرامشم را در تو می جویم
هر چند با دیدارهایی سخت پنهانی
تو روح آرام تمام لحظه هایم باش...
شاید قراری گیرد این دریای طوفانی
عشق تو بعد از سالها بر این دل تاریک
گسترده سایه ، سایه ای دلباز و نورانی
گنجشکها _این دستهای سرد من _امروز
در جستجوی آشیانهای زمستانی ؛
جز گرمی آغوش تو آیا چه خواهد بود
تنپوش این گنجشکهادر فصل عریانی؟
هر چند سیم خاردار و خار اما من
رد می شوم از مرز سخت تو ،به آسانی
من با تو می مانم تو هم با من بمان هر چند
هر چند می دانم که تو با من نمی مانی
پایان ما آغاز فصل رنجهای ماست
من نیز می دانم تو هم انگار می دانی !
سهیل محمودی
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۵/۰۷/۰۳ ساعت ۵:۲۸ ق.ظ توسط شبگرد
|
دل ِ من در شبِ گیسوی تو عاشق شد و مرد